کد مطلب:252706 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:213

معصوم دوازدهم: حضرت امام علی النقی الهادی - امام دهم
«ز نسل احمد مرسل زدوده ی حیدر

ز نور فاطمه طاووس باغ علیین

ستاره ای كه ز انوار چهره روشن كرد فضای كون و مكان را به نور علم و یقین مه سپهر فضیلت محیط جود و كرم شه سریر ولایت چراغ شرع مبین به سالكان حقیقت دهید مژده كه گشت امام هادی (ع) فرمانروا و رهبر دین».

«دكتر رسا»



[ صفحه 214]



تولد امام دهم شیعیان حضرت امام علی النقی (ع) را نیمه ی ذیحجه سال 212 هجری قمری نوشته اند. پدر آن حضرت، امام محمد تقی جوادالائمه (ع) و مادرش سمانه از زنان درست كردار پاكدامنی بود كه دست قدرت الهی او را برای تربیت مقام ولایت و امامت مأمور كرده بود، و چه نیكو وظیفه ی مادری را به انجام رسانید و بدین مأموریت خدایی قیام كرد. نام آن حضرت - علی - كنیه ی آن امام همام «ابوالحسن» و لقب های مشهور آن حضرت «هادی» و «نقی» بود. حضرت امام هادی (ع) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید و دوران امامتش 33 سال بود. در این مدت حضرت علی النقی (ع) برای نشر احكام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مكتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت.

نه تنها تعلیم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع) در مدینه عهده دار بود، و لحظه ای از آگاهانیدن مردم و آشنا كردن آنها به حقایق مذهبی نمی آسود، بلكه در امر به معروف و نهی از منكر و مبارزه ی پنهان و آشكار با خلیفه ی ستمگر وقت - یعنی متوكل عباسی - آنی آسایش نداشت. به همین جهت بود كه عبدالله بن عمر والی مدینه بنا بر دشمنی



[ صفحه 215]



دیرینه و بدخواهی درونی، به متوكل خلیفه ی زمان خود نامه ای خصومت آمیز نوشت، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد، و نسبت های ناروا داد و آن حضرت را مركز فتنه انگیزی و حتی ستمكاری وانمود كرد و در حقیقت آنچه در شأن خودش و خلیفه ی زمانش بود به آن امام معصوم (ع) منسوب نمود، و این همه به جهت آن بود كه جاذبه ی امامت و ولایت و علم و فضیلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدینه می كشانید و این كوته نظران دون همت كه طالب ریاست ظاهری و حكومت مادی دنیای فریبنده بودند، نمی توانستند فروغ معنویت امام را ببینند. و نیز «مورخان و محدثان نوشته اند كه امام جماعت حرمین (مساوی مكه و مدینه) از سوی دستگاه خلافت، به متوكل عباسی نوشت: اگر تو را به مكه و مدینه حاجتی است، علی بن محمد (هادی) را از این دیار بیرون بر، كه بیشتر این ناحیه را مطیع و منقاد خود گردانیده است» [1] .

این نامه و نامه ی حاكم مدینه نشان دهنده ی نفوذ معنوی امام هادی (ع) در سنگر مبارزه علیه دستگاه جبار عباسی است.

از زمان حضرت امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) و حوزه ی چهار هزار نفری آن دوران پر بار، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربیت شدند كه هر یك مشعلدار فقه جعفری و دانشهای زمان بودند، و بدین سان پایه های دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شیعه، از دوره ی حضرت رضا (ع) به بعد، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند، و اگر این فرصت مغتنم در زمان امام جعفر



[ صفحه 216]



صادق (ع) پیش نیامده بود، معلوم نبود سرنوشت این معارف مذهبی به كجا می رسید؟ به خصوص كه از دوره ی زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع) به بعد دیگر چنین فرصت های وسیعی برای تعلیم و نشر برای امامان بزرگوار ما - كه در برابر دستگاه عباسی دچار محدودیت بودند و تحت نظر حاكمان ستمكار - چنانكه باید و شاید پیش نیامد.

با این همه، دوستداران این مكتب و یاوران و هواخواهان ائمه ی طاهرین - در این سالها به هر وسیله ی ممكن، برای رفع اشكالات و حل مسائل دینی خود، و گرفتن دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر كردن صف مبارزه و پیشرفت مقصود و در هم شكستن قدرت ظاهری خلافت به حضور امامان والا قدر می رسیدند و از سرچشمه ی دانش و بینش آنها، بهره مند می شدند [2] و این دستگاه ستمگر حاكم و كارگزارانش بودند كه از موضع فرهنگی و انقلابی امام پیوسته هراس داشتند و نامه ی حاكم مدینه و مانند آن، نشان دهنده ی این هراس همیشگی آنها بود. دستگاه حاكم، كم كم متوجه شده بود كه حرمین (مكه و مدینه) ممكن است به فرمانبری از امام (ع) درآیند و سر از اطاعت خلیفه ی وقت درآورند. بدین جهت پیك در پیك و نامه در پی نامه نوشتند، تا متوكل عباسی دستور داد امام هادی (ع) را از مدینه به سامرا - كه مركز حكومت وقت بود - انتقال دهند. متوكل امر كرد حاجب مخصوص وی حضرت هادی (ع) را در نزد خود زندانی كند و سپس آن حضرت را در محله ی عسكر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام، تحت نظر دستگاه خلافت باشد.



[ صفحه 217]



برخی از بزرگان مدت این زندانی و تحت نظر بودن را - بیست سال - نوشته اند. پس از آنكه حضرت هادی (ع) به امر متوكل و به همراه یحیی بن هرثمه كه مأمور بردن حضرت از مدینه بود، به سامرا وارد شد، والی بغداد اسحاق بن ابراهیم طاهری از آمدن امام (ع) به بغداد با خبر شد، و به یحیی بن هرثمه گفت: ای مرد، این امام هادی فرزند پیغمبر خدا (ص) می باشد و می دانی متوكل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را كشت، پیغمبر (ص) در روز قیامت از تو بازخواست می كند. یحیی گفت: به خدا سوگند متوكل نظر بدی نسبت به او ندارد. نیز در سامرا، متوكل كارگزاری ترك داشت به نام وصیف تركی. او نیز به یحیی سفارش كرد در حق امام مدارا و مرحمت كند. همین وصیف خبر ورود حضرت هادی را به متوكل داد. از شنیدن ورود امام (ع) متوكل به خود لرزید و هراسی ناشناخته بر دلش چنگ زد. از این مطالب كه از قول یحیی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع) نقل شده است درجه ی عظمت و نفوذ معنوی امام در متوكل و مردان درباری به خوبی آشكار می گردد، و نیز این مطالب دلیل است بر هراسی كه دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعیت امام و موضع خاص او در بین هواخواهان و شیعیان آن حضرت داشته است. باری، پس از ورود به خانه ای كه قبلا در نظر گرفته شده بود، متوكل از یحیی پرسید: علی بن محمد چگونه در مدینه می زیست؟ یحیی گفت: جز حسن سیرت و سلامت نفس و طریقه ی ورع و پرهیزگاری و بی اعتنایی به دنیا و مراقب بر مسجد و نماز و روزه از او چیزی ندیدم، و چون خانه اش را - چنانكه دستور داده بودی - بازرسی كردم، جز قرآن مجید و كتابهای علمی چیزی نیافتم.

متوكل از شنیدن این خبر خوشحال شد، و احساس آرامش كرد.



[ صفحه 218]



با آنكه متوكل از دشمنان سرسخت آل علی (ع) بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سیدالشهداء (ع) آب بستند و زیارت كنندگان آن مرقد مطهر را از زیارت مانع شدند، و دشمنی یزید و یزیدیان را نسبت به خاندان رسول اكرم (ص) تازه گردانیدند، با این همه در برابر شكوه و هیبت حضرت هادی (ع) همیشه بیمناك و خاشع بود.

مورخان نوشته اند: مادر متوكل نسبت به مقام امام علی النقی (ع) اعتقادی بسزا داشت. روزی متوكل مریض شد و جراحتی پیدا كرد كه اطباء از علاجش درماندند. مادر متوكل نذر كرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی هدیه فرستد. در این میان به فتح بن خاقان كه از نزدیكان متوكل بود گفت: یك نفر را بفرست كه از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد. وی كسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود: فلان دارو را بر جراحت او بگذارید به اذن خدا بهبودی حاصل می شود. چنین كردند، آن جراحت بهبودی یافت.

مادر متوكل هزار دینار در یك كیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع) فرستاد. اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود كه یكی از بدخواهان به متوكل خبر داد دینار فراوانی در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است. متوكل سعید حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد. آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت. وقتی امام متوجه شد، فرمود همان جا باش تا چراغ بیاورند تا آسیبی به تو نرسد. چراغی افروختند. آن مرد گوید: دیدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته. امام فرمود: خانه در اختیار توست. آن مرد خانه را تفتیش كرد. چیزی جز آن كیسه ای كه مادر متوكل به خانه امام فرستاده بود و كیسه



[ صفحه 219]



دیگری سر به مهر در خانه ی وی نیافت، كه مهر مادر خلیفه بر آن بود. امام فرمود: زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو كیسه بردار و به نزد متوكل بر. این كار، متوكل و بدخواهان را سخت شرمنده كرد.

امام كه به دنیا و مال دنیا اعتنایی نداشت پیوسته با لباس پشمینه و كلاه پشمی روی حصیری كه زیر آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع) زندگی می كرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق می فرمود.

با این همه، متوكل همیشه از اینكه مبادا حضرت هادی (ع) بر وی خروج كند و خلافت و ریاست ظاهری بر وی بسر آید بیمناك بود. بدخواهان و سخن چینان نیز در این امر نقشی داشتند. روزی به متوكل خبر دادند كه: «حضرت علی بن محمد در خانه ی خود اسلحه و اموال بسیار جمع كرده و كاغذهای زیاد است كه شیعیان او، از اهل قم، برای او فرستاده اند».

متوكل از این خبر وحشت كرد و به سعید حاجب كه از نزدیكان او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه ی امام شود و به تفتیش بپردازد. این قبیل مراقبت ها پیوسته - در مدت 20 سال كه حضرت هادی (ع) در سامره بودند - وجود داشت.

و نیز نوشته اند: «متوكل عباسی سپاه خود را كه نود هزار تن بودند از اتراك و در سامرا اقامت داشتند امر كرد كه هر كدام توبره ی اسب خود را از گل سرخ پر كنند، و در میان بیابان وسیعی، در موضعی روی هم بریزند. ایشان چنین كردند. و آن همه به منزله ی كوهی بزرگ شد. اسم آن را تل «مخالی» [3] نهادند آن گاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی



[ صفحه 220]



النقی (علیه السلام) را نیز به آنجا طلبید و گفت: شما را اینجا خواستم تا مشاهده كنید سپاهیان مرا. و از پیش امر كرده بود كه لشكریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و كمال حاضر شوند، و غرض او آن بود كه شوكت و اقتدار خود را بنمایاند، تا مبادا آن حضرت یا یكی از اهل بیت او اراده ی خروج بر او نمایند» [4] .

در این مدت 20 سال زندگی امام هادی (ع) در سامرا، به صورتهای مختلف كارگزاران حكومت عباسی، مستقیم و غیرمستقیم، چشم مراقبت بر حوادث زندگی امام و رفت و آمدهایی كه در اقامتگاه امام (ع) می شد، داشتند از جمله: «حضور جماعتی از بنی عباس، به هنگام فوت فرزند امام دهم، حضرت سید محمد - كه حرم مطهر وی در نزدیكی سامرا (بلد) معروف و مزار است - یاد شده است. این نكته نیز می رساند كه افرادی از بستگان و مأموران خلافت، همواره به منزل امام سر می زده اند [5] .


[1] امام در عينيت جامعه، محمدرضا حكيمي ص 82.

[2] مأخذ قبل صفحات 84 و 85 با تلخيص و اندكي تغيير.

[3] مخالي جمع (مخلاة) است يعني توبره.

[4] امام در عينيت جامعه، ص 95، به نقل از منتهي الآمال.

[5] همان مأخذ ص 88.